هر که به ظن خود شود یار امیر و سرورم
ره نبرد به گوشه ای از عظمات رهبرم
ره نبرد به کوچه ای از همه خاک این زمین
ره نبرد به قصه لاله سرخ و احمرم
اول و آخر زمین، اول و آخر زمان
رمز طلوع آسمان شیر خدای اکبرم
کفر ستیز و صف شکن آن یل آهنین بدن
مرد خدا و عشق و حق نور دل پیمبرم
زاهد خلوت شب و عارف سوز سحری
اول و آخر دلم معنی چشمان ترم
در ره او نشسته ام شب همه شب تا به سحر
مویه بی صدا کنم در غم او شناورم
سجده ناتمام او فزت و رب کعبه شد
هر قدمش نوشته شد بر صفحات باورم
لاله سرخ و احمرم سوی خدا روانه شد
لیک شراره می زند در همه جای دفترم
حسن محمدی نویسی
بیست و پنجم اردیبهشت سال هزار و سیصد و هشتاد و چهار
۰۶ مرداد ۰۰ ، ۲۳:۰۵