نظریه کنش نمادین و تحلیل جرم: بازاندیشی در تعاملات اجتماعی و ساخت معنای رفتار مجرمانه
نظریه کنش نمادین و تحلیل جرم: بازاندیشی در تعاملات اجتماعی و ساخت معنای رفتار مجرمانه
نویسنده مقاله: دکتر حسن محمدی نویسی
مقدمه
جرم و انحراف، از دیرباز موضوعاتی پیچیده و چندوجهی در علوم اجتماعی و جرمشناسی بودهاند. تحلیل رفتار مجرمانه تنها با توجه به علل ساختاری یا فردی نمیتواند پاسخگوی تمام جنبههای این پدیده باشد، زیرا جرم در بستر تعاملات اجتماعی شکل میگیرد و معنا مییابد (Becker, 1963). در این راستا، نظریه کنش نمادین (Symbolic Interactionism) به عنوان چارچوبی کلیدی در جامعهشناسی خرد، امکان بررسی فرآیندهای معنادار در سطح فردی و تعاملات بین فردی را فراهم میآورد (Blumer, 1969).
نظریه کنش نمادین بر این فرض استوار است که رفتار انسان بر اساس معانیای است که افراد در تعامل با یکدیگر خلق، تفسیر و بازتولید میکنند. این معناها، نه از پیش تعیین شده، بلکه پویا و در جریان تعاملات اجتماعی شکل میگیرند (Mead, 1934). به ویژه در تحلیل جرم، این نظریه بر اهمیت فهم این نکته تأکید میکند که چگونه اعمال و هویتهای مجرمانه از طریق تعاملات اجتماعی و تعریفهای نمادین ساخته میشوند (Schur, 1971).
هدف اصلی این مقاله بازاندیشی در نقش نظریه کنش نمادین در تحلیل جرم است، با تأکید بر چگونگی ساخت معنا و هویت در بستر تعاملات اجتماعی و بررسی ابعاد مختلف این رویکرد در فهم رفتار مجرمانه. همچنین، ارتباط و تفاوت این نظریه با نظریه برچسبزنی که یکی از مهمترین شاخههای کنش نمادین در جرمشناسی است، مورد توجه قرار میگیرد.
در ادامه، پس از معرفی مبانی نظری کنش نمادین، به بررسی کاربردهای آن در تحلیل جرم پرداخته شده و با نقدها و بازاندیشیهای معاصر همراه خواهد بود. امید است این بررسی بتواند چشماندازی جامع و نوین نسبت به جایگاه تعاملات اجتماعی در فهم جرم و انحراف ارائه دهد.
مبانی نظری
نظریه کنش نمادین (Symbolic Interactionism) به عنوان یکی از مهمترین رویکردهای جامعهشناسی خرد، بر فرایندهای تعامل اجتماعی و ساخت معنا تمرکز دارد و بهویژه در تحلیل رفتار انسانی و رفتارهای اجتماعی کاربرد گستردهای یافته است (Blumer, 1969). این نظریه ریشه در آثار جورج هربرت مید (George Herbert Mead) دارد که بر نقش نمادها و زبان به عنوان ابزارهای کلیدی تعامل انسانی تأکید کرد (Mead, 1934).
سه اصل اساسی نظریه کنش نمادین عبارتند از:
۱. معنا: افراد رفتار دیگران را بر اساس معانی که برای آن رفتارها قائل هستند تفسیر میکنند؛ بنابراین معناها محصول تعاملات اجتماعیاند و ثابت نیستند.
۲. تعامل: معناها در جریان تعاملات بین افراد ساخته و بازتولید میشوند. این تعاملات اجتماعی زمینهای برای شکلگیری واقعیتهای اجتماعی به شمار میروند.
۳. تفسیر: افراد به جای واکنش صرفاً ماشینی به محرکها، معنا را تفسیر و براساس آن واکنش نشان میدهند (Blumer, 1969).
مفهوم «نماد» در این نظریه اهمیت ویژهای دارد. نمادها میتوانند اشیاء، کلمات، رفتارها یا هر چیز دیگری باشند که معنایی فراتر از خود دارند و زمینهساز فهم مشترک در تعاملات اجتماعیاند. زبان به عنوان مهمترین نماد، امکان تفکر و ارتباط پیچیده انسانی را فراهم میآورد (Mead, 1934; Denzin, 1992).
نظریه کنش نمادین به جای تمرکز صرف بر ساختارهای کلان اجتماعی، توجه خود را به فرایندهای خرد و لحظه به لحظه تعامل میان افراد معطوف میکند و معتقد است که فهم رفتار انسانی بدون تحلیل معنایی که افراد به تجربیات خود میبخشند، ناقص خواهد بود (Blumer, 1969).
در حوزه جرمشناسی، این نظریه زمینهای فراهم میکند تا جرم نه به عنوان یک واقعیت عینی و ثابت، بلکه به عنوان یک پدیدهای ساختهشده اجتماعی و تعاملی دیده شود که از طریق معانی و تفسیرهای افراد شکل میگیرد (Schur, 1971).
جرمشناسی و رویکرد کنش نمادین
جرمشناسی به عنوان شاخهای از علوم اجتماعی تلاش میکند علل و پیامدهای رفتارهای مجرمانه را تحلیل کند. سنتهای نظری متعددی در این حوزه وجود دارد که هر یک به جنبهای از جرم میپردازند؛ از نظریههای ساختاری و کارکردگرا که به عوامل اجتماعی و اقتصادی توجه دارند، تا رویکردهای روانشناختی که بر ویژگیهای فردی تمرکز میکنند (Akers, 2000). اما این رویکردها معمولاً جرم را به عنوان یک واقعیت عینی و ثابت تلقی میکنند و کمتر به فرآیندهای تعاملی و معنایی آن میپردازند.
نظریه کنش نمادین، با تأکید بر تعاملات اجتماعی و ساخت معنا، چارچوب متفاوتی ارائه میدهد که جرم را نه تنها به عنوان عمل یا رفتار بلکه به عنوان محصولی از روابط و تعاریف متقابل بین افراد و نهادهای اجتماعی میبیند (Becker, 1963). از این منظر، رفتار مجرمانه زمانی شکل میگیرد که افراد معانی خاصی را به رفتارهای خود و دیگران نسبت دهند و این معانی در تعاملات روزمره ساخته و بازتولید شوند (Schur, 1971).
یکی از مباحث کلیدی در این رویکرد، مفهوم «تعریف جرم» است؛ یعنی جرم به صورت قراردادی و فرهنگی تعریف میشود و این تعریف در جریان تعاملات اجتماعی دچار تغییر و تحول میگردد (Chambliss, 1975). به بیان دیگر، یک رفتار خاص صرفاً زمانی جرم محسوب میشود که در قالب معانی اجتماعی و نهادهای قدرت، به آن برچسب «مجرمانه» زده شود.
این دیدگاه به ویژه در نظریه برچسبزنی (Labeling Theory) نمود یافته است که بر نقش جامعه و نهادهای اجتماعی در تعریف و برچسب زدن به افراد به عنوان «مجرم» تمرکز دارد (Becker, 1963). نظریه برچسبزنی نشان میدهد که برچسب مجرم میتواند بر هویت فرد تأثیر گذاشته و به تکرار رفتار مجرمانه منجر شود.
بدین ترتیب، نظریه کنش نمادین و رویکردهای مرتبط آن، از جمله برچسبزنی، زمینهای مفید برای درک پیچیدگیهای جرم و نحوه تعامل افراد با هویتهای مجرمانه فراهم میکنند و به بازتعریف رفتار مجرمانه به عنوان یک فرایند اجتماعی و معنایی کمک مینمایند (Akers & Sellers, 2009).
نظریه برچسبزنی به عنوان شاخهای از کنش نمادین
نظریه برچسبزنی (Labeling Theory) یکی از برجستهترین و تأثیرگذارترین رویکردهای جرمشناسی است که ریشه در نظریه کنش نمادین دارد و بر نقش تعاریف و برچسبهای اجتماعی در شکلگیری هویت مجرمانه تمرکز میکند (Becker, 1963). این نظریه با تمرکز بر فرآیندهای اجتماعی و تعاملات بین فرد و جامعه، به تحلیل چگونگی ایجاد و تثبیت برچسب «مجرم» بر افراد میپردازد.
بر اساس نظریه برچسبزنی، جرم صرفاً یک ویژگی ذاتی فرد نیست، بلکه محصول تعاریف اجتماعی است که از طریق نهادها و گروههای قدرت، مانند پلیس، دادگاهها و رسانهها به افراد نسبت داده میشود (Lemert, 1951). این برچسبگذاری باعث میشود فرد به عنوان «مجرم» شناخته شده و هویت وی متأثر از این برچسب شکل گیرد.
لویی بکر (Becker, 1963) از پیشگامان این نظریه، معتقد بود که مجرم کسی نیست که جرم را مرتکب میشود، بلکه کسی است که توسط دیگران چنین برچسبی به او زده میشود. بنابراین، فرآیند جرمآمیز شدن، فرآیندی تعاملی و اجتماعی است که در آن واکنشهای اجتماعی و واکنشهای فرد به این واکنشها نقش محوری دارند.
این نظریه بر تمایز بین «جرم اولیه» و «جرم ثانویه» نیز تأکید میکند (Lemert, 1951). جرم اولیه رفتاری است که فرد مرتکب میشود اما هنوز برچسب مجرم به وی زده نشده است، اما جرم ثانویه رفتاری است که در نتیجه پذیرش برچسب مجرم و تغییر هویت شکل میگیرد و منجر به ادامه یا تشدید رفتار مجرمانه میشود.
علاوه بر این، نظریه برچسبزنی تأکید دارد که واکنشهای جامعه به جرم و مجرم میتواند فرایندهای اجتماعی را تقویت یا تضعیف کند و حتی ممکن است منجر به محرومیتهای اجتماعی، کاهش فرصتهای قانونی و در نهایت چرخهای از جرم شود (Becker, 1963; Lemert, 1951).
بنابراین، نظریه برچسبزنی به عنوان شاخهای از نظریه کنش نمادین، نگاه عمیقتری به نقش تعاملات اجتماعی، قدرت نمادین و ساخت هویتهای مجرمانه ارائه میدهد و چالشهای مهمی برای سیاستهای کیفری و نظام عدالت جنایی مطرح میکند (Akers & Sellers, 2009).
نقدها و محدودیتهای نظریه کنش نمادین در جرمشناسی
اگرچه نظریه کنش نمادین و شاخههای آن، به ویژه نظریه برچسبزنی، سهم بسزایی در تحلیل تعاملات اجتماعی و ساخت معناهای رفتاری داشتهاند، اما این رویکردها با نقدها و محدودیتهای قابل توجهی نیز مواجه هستند. شناخت دقیق این نقدها میتواند به تعمیق فهم و توسعه نظریه در زمینه جرمشناسی کمک نماید.
یکی از مهمترین نقدها به نظریه کنش نمادین، تمرکز بیش از حد آن بر سطح خرد و تعاملات فردی است که گاهی باعث غفلت از ساختارهای کلان اجتماعی و عوامل اقتصادی-سیاسی میشود. به عبارت دیگر، این نظریه کمتر به بررسی نقش نهادهای بزرگ و روابط قدرت اجتماعی در تولید و کنترل جرم پرداخته است (Quinney, 1970; Chambliss, 1975). این محدودیت به ویژه در تحلیل جرایم سازمانیافته یا جرایم اقتصادی محسوس است که فراتر از تعاملات فردی است.
نقد دیگری که مطرح شده، تمایل نظریه کنش نمادین به تاکید بر نسبی بودن معناها و نادیده گرفتن وجود معیارهای عینیتر در تعریف جرم است. این مسئله ممکن است منجر به نوعی نسبیگرایی ارزشی شود که بررسی و محکومیت برخی رفتارهای خشونتآمیز یا زیانبار را دشوار میسازد (Gottfredson & Hirschi, 1990).
همچنین، نظریه برچسبزنی مورد انتقاد قرار گرفته است که ممکن است بیش از حد بر نقش واکنشهای اجتماعی در شکلگیری هویت مجرمانه تاکید کند و نقش عوامل فردی، روانشناختی یا بیولوژیکی را نادیده بگیرد (Akers, 1998). این دیدگاه میتواند باعث شود فهم جامع و چندبعدی از رفتار مجرمانه کمتر مورد توجه قرار گیرد.
نقد دیگری که به نظریه کنش نمادین وارد است، فقدان راهکارهای عملی و سیاستگذاری روشن برای کاهش جرم است. گرچه این نظریه در فهم فرآیندهای اجتماعی موثر است، اما پیشنهادهای مشخص و کاربردی برای مداخلات پیشگیرانه یا اصلاحی ارائه نمیدهد (Farrington, 1995).
در نهایت، باید توجه داشت که گرچه نظریه کنش نمادین به فهم معنای جرم و هویت مجرمانه کمک کرده است، اما ادغام آن با نظریههای ساختاری و روانشناختی میتواند تحلیل جرم را غنیتر و جامعتر سازد (Akers & Sellers, 2009).
کاربردهای عملی نظریه کنش نمادین در سیاستگذاری جنایی
نظریه کنش نمادین با تمرکز بر تعاملات اجتماعی و فرآیندهای ساخت معنا، راهکارهای نوینی برای سیاستگذاری جنایی و پیشگیری از جرم ارائه میدهد. این رویکرد، تاکید بر نقش بازتعریف هویتها و اصلاح روابط اجتماعی دارد که میتواند به اصلاح رفتار مجرمانه و کاهش آسیبهای اجتماعی کمک کند (Braithwaite, 1989).
یکی از کاربردهای کلیدی این نظریه در توسعه سیاستهای اصلاحی است که بر بازسازی هویت مجرمان تمرکز دارند. به جای تمرکز صرف بر مجازات و محرومیت، سیاستگذاران میتوانند با ایجاد فرصتهایی برای بازسازی اجتماعی و شناسایی مجدد هویت فرد، زمینه بازگشت مثبت او به جامعه را فراهم کنند (Maruna, 2001). این امر میتواند از چرخه مکرر جرم جلوگیری کند و به بهبود امنیت اجتماعی کمک نماید.
علاوه بر این، نظریه کنش نمادین پیشنهاد میکند که نظامهای عدالت کیفری باید از رویکردهای برچسبزدایی (de-labeling) بهرهمند شوند. این رویکردها با کاهش استیگما و برچسبهای منفی، فرصتهایی برای اصلاح و بازتوانی فرد فراهم میآورند (Paternoster & Iovanni, 1989).
در سطح پیشگیری اولیه نیز، این نظریه بر اهمیت آموزش و پرورش اجتماعی تاکید دارد تا افراد بتوانند معناها و هویتهای مثبت را در تعاملات روزمره خود بسازند و از گرایش به رفتارهای مجرمانه پرهیز کنند (Thornberry, 1987). چنین رویکردی به توانمندسازی فردی و تقویت شبکههای حمایتی اجتماعی کمک میکند.
با این حال، موفقیت سیاستهای مبتنی بر نظریه کنش نمادین نیازمند هماهنگی میان نهادهای قضایی، انتظامی و اجتماعی است تا فرآیندهای بازتعریف هویت به شکل مؤثری اجرا شود و مانع از تکرار برچسبزنی شود (Braithwaite, 1989).
بنابراین، این رویکرد میتواند چارچوبی مناسب برای حرکت به سمت عدالت ترمیمی و کاهش نقش محرومیتها و تبعیضها در نظام کیفری فراهم آورد و در نهایت به ارتقای کیفیت زندگی اجتماعی و کاهش جرم کمک کند (Bazemore & Umbreit, 1995).
نتیجهگیری
نظریه کنش نمادین، با تمرکز بر تعاملات اجتماعی و ساخت معانی نمادین، چارچوبی قدرتمند برای درک فرآیندهای جرمآفرینی و شکلگیری هویت مجرمانه فراهم میآورد. این نظریه با تأکید بر نقش بازتعریف اجتماعی رفتارها، نشان میدهد که جرم نه تنها یک واقعیت عینی بلکه محصول فرآیندهای اجتماعی و فرهنگی است که در تعاملات روزمره شکل میگیرد (Blumer, 1969; Mead, 1934).
شاخه مهمی از این نظریه، یعنی نظریه برچسبزنی، به خوبی نشان داده است که چگونه برچسبهای اجتماعی میتوانند فرد را در مسیر جرم و انحراف بیشتر قرار دهند و بر هویت وی اثرگذار باشند (Becker, 1963; Lemert, 1951). این دیدگاه تأکید دارد که واکنشهای اجتماعی نسبت به جرم، خود عامل مهمی در تشدید یا کاهش رفتار مجرمانه است.
با این وجود، نظریه کنش نمادین با محدودیتهایی مانند غفلت از ساختارهای کلان اجتماعی و عوامل روانشناختی مواجه است که لازم است برای فهم جامعتر جرم، با سایر رویکردها تلفیق شود (Quinney, 1970; Akers, 1998).
از نظر کاربرد عملی، این نظریه فرصتهای نوینی برای سیاستگذاری جنایی، به ویژه در زمینه اصلاح و بازتوانی مجرمان، پیشگیری اجتماعی و کاهش برچسبزنی ارائه میدهد (Braithwaite, 1989; Maruna, 2001). اجرای این سیاستها میتواند به کاهش چرخه جرم و بهبود عدالت اجتماعی کمک کند.
در نهایت، ادغام نظریه کنش نمادین با رویکردهای ساختاری و روانشناختی میتواند به درک عمیقتر و جامعتر پدیده جرم منجر شود و مسیر پیشرفت در علم جرمشناسی را هموار سازد.
منابع و مآخذ
Akers, R. L. (1998). Social Learning and Social Structure: A General Theory of Crime and Deviance. Northeastern University Press.
Akers, R. L., & Sellers, C. S. (2009). Criminological Theories: Introduction, Evaluation, and Application (5th ed.). Oxford University Press.
Bazemore, G., & Umbreit, M. (1995). Balanced and Restorative Justice: Program Summary. U.S. Department of Justice, Office of Justice Programs.
Becker, H. S. (1963). Outsiders: Studies in the Sociology of Deviance. Free Press.
Blumer, H. (1969). Symbolic Interactionism: Perspective and Method. University of California Press.
Braithwaite, J. (1989). Crime, Shame and Reintegration. Cambridge University Press.
Chambliss, W. J. (1975). Toward a Political Economy of Crime. In G. Vold (Ed.), Theoretical Criminology (pp. 33-54). Oxford University Press.
Farrington, D. P. (1995). The Development of Offending and Antisocial Behavior from Childhood: Key Findings from the Cambridge Study in Delinquent Development. Journal of Child Psychology and Psychiatry, 36(6), 929-964.
Gottfredson, M. R., & Hirschi, T. (1990). A General Theory of Crime. Stanford University Press.
Lemert, E. M. (1951). Social Pathology: A Systematic Approach to the Theory of Sociopathic Behavior. McGraw-Hill.
Maruna, S. (2001). Making Good: How Ex-Convicts Reform and Rebuild Their Lives. American Psychological Association.
Mead, G. H. (1934). Mind, Self, and Society. University of Chicago Press.
Paternoster, R., & Iovanni, L. (1989). The Labeling Perspective and Delinquency: An Elaboration of the Theory and Review of the Evidence. Justice Quarterly, 6(3), 359-394.
Quinney, R. (1970). The Social Reality of Crime. Little, Brown.
Schur, E. M. (1971). Labeling Deviants: Evaluating a Perspective. Harper & Row.
Thornberry, T. P. (1987). Toward an Interactional Theory of Delinquency. Criminology, 25(4), 863-891.