ماهیتشناسی جرم از منظر رافائله گاروفالو؛ تحلیل فلسفی و تأثیرات نظریه جرم طبیعی
ماهیتشناسی جرم از منظر رافائله گاروفالو؛ تحلیل فلسفی و تأثیرات نظریه جرم طبیعی
نویسنده مقاله: دکتر حسن محمدی نویسی
مقدمه
مسئله تعریف و ماهیت جرم یکی از بنیادیترین مباحث در علم جرمشناسی است که از دیرباز مورد توجه نظریهپردازان و حقوقدانان بوده است. در این میان، رافائله گاروفالو (Raffaele Garofalo)، یکی از پیشگامان نظریه جرم طبیعی، دیدگاهی متفاوت و تأثیرگذار ارائه داده است که در آن جرم به عنوان رفتاری ضد ارزشهای بنیادین انسانی شناخته میشود. اهمیت نظریه گاروفالو در این است که به جای تمرکز صرف بر قوانین مثبت و تعریفات قانونی، به مفاهیم اخلاقی و روانشناسی اجتماعی رجوع میکند تا ماهیت واقعی جرم را تحلیل نماید (Garofalo, 1885).
گاروفالو معتقد بود که جرمها رفتارهایی هستند که به «احساسات اخلاقی مشترک» یا «احساسات طبیعی» جامعه خدشه وارد میکنند و به همین دلیل باید محکوم و مجازات شوند (Giddens, 1997). این دیدگاه، زمینهساز تحول در فهم جرم به مثابه پدیدهای ذاتی و فراتر از تعریفات قراردادی قانونی گردید. نظریه او بر مبنای این اصل استوار است که قوانین جزایی باید بر اساس این ارزشهای اخلاقی و طبیعی بنا شوند، نه صرفاً بر اساس اراده قانونگذار یا قراردادهای اجتماعی (Akers, 2017).
با وجود اینکه نظریات گاروفالو در دهههای بعد مورد نقدهای جدی قرار گرفتهاند، اما همچنان نقش مهمی در تاریخچه و تحول نظریات جرمشناسی و کیفرشناسی ایفا میکنند. این مقاله تلاش دارد با رویکردی انتقادی-تحلیلی، ماهیت جرم را از منظر گاروفالو بررسی کرده و آثار و پیامدهای این دیدگاه را در تطابق با تحولات جرمشناسی مدرن تحلیل نماید.
بیان مسئله و اهمیت موضوع
تعریف دقیق و جامع جرم همواره یکی از چالشهای اصلی در علم حقوق و جرمشناسی بوده است. بسیاری از نظریهها جرم را صرفاً رفتاری خلاف قانون میدانند، اما این دیدگاه محدودیتهایی دارد، چرا که قوانین بهطور موقت و تحت تأثیر شرایط سیاسی و اجتماعی تغییر میکنند (Black, 1976). اینجا است که نظریههای جرم طبیعی، مانند دیدگاه رافائله گاروفالو، اهمیت پیدا میکنند، چرا که سعی دارند جرم را بر اساس ارزشهای اخلاقی و معیارهای عینیتر تعریف کنند.
مسئله اساسی این است که چگونه میتوان رفتارهای مجرمانه را شناخت و از آنهایی که جرم نیستند تمیز داد. گاروفالو با تأکید بر «احساسات طبیعی» و «احساسات اخلاقی مشترک» به دنبال ارائه تعریفی است که فراتر از چارچوبهای قانونی و قراردادی باشد. به عبارت دیگر، او جرم را به مثابه نقض قوانین طبیعی اخلاقی تلقی میکند که برای بقاء و سلامت جامعه ضروری است (Garofalo, 1885).
این مسئله از این جهت اهمیت دارد که مبانی هر نظام حقوقی و کیفرشناسی باید بر اساس فهمی صحیح و مستدل از جرم بنا شود، در غیر این صورت، ممکن است عدالت کیفری دچار انحراف و بیعدالتی گردد (Duff, 2007). از سوی دیگر، شناخت ماهیت جرم به سیاستگذاران کمک میکند تا قوانینی تدوین کنند که نه تنها بازدارنده باشند، بلکه منطبق با ارزشهای بنیادین اجتماعی نیز باشند.
هدف این مقاله، واکاوی نظریه جرم گاروفالو و بررسی پیامدهای آن در حوزه جرمشناسی و حقوق کیفری است تا ضمن شناخت بهتر ماهیت جرم، بتوان به درک عمیقتری از چالشهای معاصر حقوق کیفری دست یافت.
زندگی و آثار رافائله گاروفالو
رافائله گاروفالو (1851–1934) یکی از بنیانگذاران مهم نظریه جرم طبیعی در ایتالیا و جهان محسوب میشود. او دانشآموخته حقوق و جرمشناسی بود و در اواخر قرن نوزدهم با ارائه نظریات خود، تأثیر بسزایی بر روند تحول نظریات جرمشناسی گذاشت. گاروفالو در سال 1885 کتاب مهمی با عنوان «جرمشناسی» منتشر کرد که در آن کوشید جرم را به عنوان پدیدهای ذاتی و طبیعی معرفی نماید (Giddens, 1997).
نظریه گاروفالو به شدت متاثر از فلسفه اخلاق و مفهوم «احساسات طبیعی» بود که معتقد بود همه انسانها به صورت فطری و ذاتی به برخی ارزشها پایبندند و نقض این ارزشها باید به عنوان جرم شناخته شود. او به همین دلیل از جرم طبیعی صحبت میکرد و میگفت جرمهایی که برخلاف این ارزشهای طبیعی باشند، در هر جامعه و زمانی محکوم و مجازات میشوند (Garofalo, 1885).
گاروفالو همچنین در تقسیمبندی خود از مجرمین، افرادی را که «بیرحم» و «بیاحساس» بودند، به عنوان خطرناکترین نوع مجرم شناخته و بر لزوم مجازاتهای شدید برای آنان تأکید داشت. او این افراد را کسانی میدانست که با قوانین طبیعی جامعه در تعارض کامل هستند (Akers, 2017).
از نظر گاروفالو، جرمشناسی باید بر پایه دانش عینی و علمی استوار باشد و نه صرفاً بر پایه احساسات سیاسی یا اجتماعی موقت، و به همین دلیل تلاش کرد روشی علمی برای شناسایی و مقابله با جرم ارائه دهد که بر اساس معیارهای اخلاقی و طبیعی بنا شده باشد.
نظریات او گرچه با گذشت زمان مورد نقدهای فراوان قرار گرفتهاند، اما نقش مهمی در شکلدهی به رشته جرمشناسی و به خصوص گرایش جرمشناسی طبیعی داشته است که تأثیرات آن در مکاتب مختلف جرمشناسی قابل مشاهده است.
مفهوم جرم در نظریه گاروفالو
رافائله گاروفالو مفهوم جرم را فراتر از تعریف قانونی مرسوم میدید و آن را یک پدیده طبیعی و ذاتی میدانست که مبتنی بر نقض «احساسات اخلاقی مشترک» جامعه است (Garofalo, 1885). او معتقد بود که در هر جامعهای احساسات طبیعی وجود دارد که به عنوان معیارهای بنیادی اخلاقی و انسانی عمل میکنند و هر رفتاری که این معیارها را نقض کند، جرم محسوب میشود.
گاروفالو به دو نوع جرم اشاره میکند: جرم طبیعی و جرم قانونی. جرم طبیعی، رفتاری است که با قوانین اخلاق طبیعی در تضاد باشد و برای همه انسانها، فارغ از زمان و مکان، غیرقابل قبول است؛ در حالی که جرم قانونی صرفاً رفتاری است که قانونگذار آن را جرم اعلام کرده است، که ممکن است با ارزشهای اخلاقی جامعه همخوانی نداشته باشد (Lilly, Cullen & Ball, 2018).
او بر این باور بود که قانونگذاری صرفاً بر پایه قراردادهای اجتماعی نمیتواند عدالت کیفری را تضمین کند، بلکه باید قوانین مبتنی بر ارزشهای طبیعی و احساسات اخلاقی باشند تا بتوانند نظم و سلامت جامعه را حفظ کنند (Garofalo, 1885). به همین دلیل، جرم طبیعی در نظر گاروفالو، نوعی نقض بنیادی اصول انسانی و اجتماعی است که مستوجب مجازاتهای شدید میباشد.
این دیدگاه ریشه در فلسفه اخلاق و الهیات دارد و به نوعی تقابل میان قراردادهای حقوقی و ارزشهای ذاتی انسانی را نشان میدهد. گاروفالو با تاکید بر جرم طبیعی، به دنبال ارائه تعریفی بود که بتواند تداوم و ثبات قوانین کیفری را تضمین کند و از تغییرات سیاسی و اجتماعی مقطعی مستقل باشد.
نقد و بررسی نظریه جرم طبیعی گاروفالو
نظریه جرم طبیعی رافائله گاروفالو با وجود اهمیت تاریخی و تأثیرگذاری که داشت، از زمان طرح تا کنون با نقدهای متعددی روبرو شده است. یکی از اصلیترین نقدها به بنیاد فلسفی و اخلاقی نظریه او مربوط میشود؛ زیرا تکیه گاروفالو بر «احساسات طبیعی» و ارزشهای اخلاقی ذاتی، امری ذهنی و غیرقابل اندازهگیری قلمداد شده است (Durkheim, 1895).
از منظر جامعهشناسی، امیل دورکیم معتقد بود که جرم پدیدهای اجتماعی است که باید در بستر اجتماعی و با توجه به تغییرات تاریخی و فرهنگی تحلیل شود، نه صرفاً بر پایه ارزشهای ثابت و طبیعی (Durkheim, 1895). این دیدگاه نشان میدهد که جرم نمیتواند کاملاً ذاتی و فراتر از زمان و مکان باشد، بلکه ماهیت آن در وابستگی به زمینه اجتماعی شکل میگیرد.
همچنین، مقایسه نظریه گاروفالو با نظریات لومبروزو و فری نشان میدهد که هرچند این نظریات در تلاش برای یافتن علل جرم در سطح زیستشناختی، روانشناختی یا اخلاقی مشترکاند، اما مدل گاروفالو به دلیل تاکید زیاد بر معیارهای اخلاقی، کمتر به عوامل ساختاری و اجتماعی توجه کرده است (Lombroso, 1876; Ferri, 1893).
از سوی دیگر، از دید حقوقی، انتقاد میشود که تعریف جرم بر اساس معیارهای اخلاقی ذاتی ممکن است منجر به سلب آزادیهای فردی و اعمال خشونت و سرکوب شود؛ زیرا تعیین اینکه چه رفتاری «ضد ارزش طبیعی» است، میتواند وسیع و تحت تأثیر سلیقههای شخصی قرار گیرد (Kelsen, 1967).
با این حال، پیامدهای نظریه گاروفالو در شکلدهی به مباحث جرمشناسی و تأکید او بر جنبههای اخلاقی جرم، موجب شد که علم جرمشناسی به جایگاه علمی و فلسفی مهمی دست یابد و توجه بیشتری به ماهیت و فلسفه جرم معطوف گردد.
نقش نظریه گاروفالو در تحول جرمشناسی مدرن
نظریه جرم طبیعی رافائله گاروفالو، هرچند با نقدهای جدی مواجه بوده، اما تاثیر عمیقی بر توسعه رشته جرمشناسی داشته است. این نظریه، به ویژه بر اهمیت مبانی اخلاقی و فلسفی جرم تأکید کرد و موجب شد که جرمشناسی از صرفاً مطالعه قوانین و آمار، به مطالعه ماهیت و فلسفه جرم تبدیل شود (Garland, 2001).
یکی از دستاوردهای مهم گاروفالو، بازگرداندن بحث «ماهیت جرم» به مرکز توجه جرمشناسی بود. پیش از او، دیدگاههای غالب اغلب جرم را صرفاً رفتاری ضدقانونی تلقی میکردند؛ اما او نشان داد که در پس جرم، ارزشهای اخلاقی و معیارهای طبیعی وجود دارند که باید در تحلیلها لحاظ شوند (Garofalo, 1885).
همچنین، نظریه گاروفالو به شکلگیری گرایشهای نوین جرمشناسی مانند جرمشناسی انتقادی و جرمشناسی حقوق طبیعی کمک کرد. این گرایشها به دنبال تبیین جرم بر اساس مفاهیم عدالت، اخلاق و حقوق بنیادین هستند و نسبت به جنبههای صرفاً قانونی جرم حساسیت بیشتری دارند (Cullen & Agnew, 2011).
علاوه بر این، نظریه جرم طبیعی گاروفالو موجب توجه بیشتر به جرمشناسی پیشگیرانه و اصلاح مجرمین شد، چرا که او مجرمان «بیرحم» و «بیاحساس» را خطرناکترین تهدید برای جامعه میدانست و بر ضرورت تدابیر سختگیرانه برای مقابله با آنها تاکید داشت (Garofalo, 1885).
گرچه در دوره معاصر، نظریههای جرمشناسی متنوع و پیچیدهتر شدهاند، اما تأثیر مبانی فلسفی و اخلاقی گاروفالو همچنان در بسیاری از مباحث حقوق کیفری و سیاست جنایی مشهود است.
نتیجهگیری و پیشنهادات
نظریه جرم طبیعی رافائله گاروفالو با تأکید بر ماهیت ذاتی و اخلاقی جرم، یکی از مبانی مهم و تاریخی علم جرمشناسی به شمار میرود. گرچه این نظریه با نقدهای فراوانی مواجه شده است، به ویژه در زمینه ذهنی بودن معیارهای اخلاقی و عدم توجه کافی به عوامل اجتماعی و تاریخی، اما نقش کلیدی آن در بازتعریف مفهوم جرم و تأکید بر ارزشهای اخلاقی و طبیعی انکارناپذیر است (Garofalo, 1885; Durkheim, 1895).
گاروفالو به ما یادآور شد که جرم نه تنها یک پدیده قانونی، بلکه یک مفهوم فلسفی و اخلاقی است که باید در تحلیلهای جرمشناسی مورد توجه قرار گیرد. این نگاه فلسفی موجب شد تا علم جرمشناسی از حالت صرفاً کاربردی و قانونی خارج شده و به عرصه نظری و علمی عمیقتری وارد شود.
پیشنهاد میشود در مطالعات و سیاستهای جنایی آینده، ترکیبی از دیدگاههای اخلاقی، فلسفی و جامعهشناختی مورد توجه قرار گیرد تا هم ماهیت جرم بهدرستی تحلیل شود و هم راهکارهای مؤثر و عادلانه برای پیشگیری و مقابله با جرم ارائه گردد.
همچنین پژوهشهای آتی میتوانند با توجه به تغییرات فرهنگی و اجتماعی معاصر، مفهوم جرم طبیعی را بازتعریف کنند و مباحث مربوط به جرمشناسی تطبیقی را توسعه بخشند.
"حسن محمدی نویسی"
فهرست منابع و مآخذ:
Akers, R. (2017). Criminological Theories: Introduction, Evaluation, and Application. Oxford University Press.
Cullen, F. T., & Agnew, R. (2011). Criminological Theory: Past to Present. Oxford University Press.
Durkheim, E. (1895). The Rules of Sociological Method. Free Press.
Ferri, E. (1893). Criminal Sociology. Little, Brown and Company.
Garofalo, R. (1885). Criminology. Loescher.
Garland, D. (2001). The Culture of Control: Crime and Social Order in Contemporary Society. University of Chicago Press.
Giddens, A. (1997). Sociology. Polity Press.
Kelsen, H. (1967). Pure Theory of Law. University of California Press.
Lilly, J. R., Cullen, F. T., & Ball, R. A. (2018). Criminological Theory: Context and Consequences. Sage Publications.
Lombroso, C. (1876). Criminal Man. Holt.