هرمنوتیک جرمشناسی در چارچوب مکتب شیکاگو
هرمنوتیک جرمشناسی در چارچوب مکتب شیکاگو؛ تفسیر جرم در بستر فضای اجتماعی
نویسنده مقاله: دکتر حسن محمدی نویسی
مقدمه: پیوند میان هرمنوتیک و جرمشناسی
هرمنوتیک، بهعنوان هنر و علم تفسیر، ریشه در مطالعات الهیات و فلسفه دارد اما با گسترش دامنه علوم انسانی، به ویژه جامعهشناسی، روانشناسی و انسانشناسی، به ابزاری روششناختی برای فهم معنای پدیدههای اجتماعی بدل شده است. در این میان، جرم به عنوان پدیدهای اجتماعی که ریشه در بافتهای فرهنگی، اقتصادی و ارتباطی دارد، نیازمند رویکردی تفسیری و لایهمند است تا فراتر از چارچوبهای حقوقی و کمی، به فهم زیربنای معنایی و زمینهای آن نائل شویم. جرم نه صرفاً یک کنش قانونشکنانه، بلکه نوعی واکنش اجتماعی به شرایط، معانی و تجربیات زیسته است. هرمنوتیک جرمشناسی میکوشد با بهرهگیری از روشهای تفسیری، به درک عمیقتری از ساختارهای معنایی کنشهای مجرمانه دست یابد و از این رهگذر، تصویری پیچیدهتر و انسانیتر از بزهکاری ارائه دهد. در این میان، مکتب شیکاگو با تمرکز بر تحلیل محیط شهری، تعامل اجتماعی و تغییرات ساختاری، بستری مناسب برای تلفیق هرمنوتیک و جرمشناسی فراهم آورده است.
بسترهای نظری مکتب شیکاگو در جرمشناسی
مکتب شیکاگو که از دهه ۱۹۲۰ در دانشگاه شیکاگو پایهگذاری شد، نخستین جنبش علمی در جامعهشناسی شهری بود که با بهکارگیری رویکردهای میدانی و مشاهدهمحور، تلاش کرد فرایندهای اجتماعی در فضای شهری را تحلیل کند. یکی از مهمترین مفاهیم مطرحشده در این مکتب، نظریه «ناهماهنگی اجتماعی» (Social Disorganization) بود که توسط پژوهشگرانی مانند کلیفورد شاو و هنری مککی مطرح شد. آنان با بررسی دادههای مربوط به بزهکاری نوجوانان در محلات مختلف شهر شیکاگو، دریافتند که نرخ بالای جرم و انحراف، نه لزوماً به ویژگیهای فردی بلکه به ویژگیهای ساختاری محلهها مرتبط است. فقر، مهاجرتپذیری بالا، نااستواری جمعیتی و فروپاشی نهادهای غیررسمی کنترل اجتماعی از جمله عواملی بودند که در نظریه آنها به عنوان متغیرهای کلیدی در تولید جرم شناخته شدند.
اما ویژگی برجسته مکتب شیکاگو، نه صرفاً تحلیل آماری، بلکه تأکید بر مشاهده، مشارکت و گفتوگو با افراد درگیر در پدیدههای اجتماعی بود. همین ویژگی، پیوندی ناگسستنی میان روششناسی این مکتب و هرمنوتیک برقرار میکند. در اینجا پژوهشگر تنها گردآورنده داده نیست، بلکه بهعنوان «مفسر» معانی اجتماعی کنشها عمل میکند. هر فرد، هر محله و هر کنش مجرمانه، حامل معنایی است که در بستر ارتباطات، مناسبات قدرت، تاریخچه زیستی و تجربیات روزمره شکل گرفته است.
تفسیر هرمنوتیکی از جرم در چارچوب مکتب شیکاگو
ترکیب روششناسی هرمنوتیکی با مبانی نظری مکتب شیکاگو، زمینه را برای فهمی چندلایه و تفسیرگرایانه از جرم فراهم میآورد. از دیدگاه هرمنوتیک، رفتار مجرمانه نه یک «خطا» یا «انحراف» صرف، بلکه نوعی کنش اجتماعی معنادار است که در پاسخ به شرایط زیستی خاص، تجربه میشود، درونی میشود و گاه به بخشی از هویت فردی یا جمعی بدل میشود. مکتب شیکاگو با ورود به محلات جرمخیز، گفتوگو با بزهکاران، ثبت روایتهای شخصی و استفاده از مشاهده مشارکتی، در واقع در مسیر همان تفسیری حرکت میکند که هرمنوتیک آن را ممکن میسازد.
در این رویکرد، مفاهیمی مانند «هویت بزهکار»، «معنای جرم برای عامل آن»، «روایتهای محلی از بزهکاری» و حتی «خردهفرهنگهای بزهکارانه» (subcultures of deviance)، دیگر صرفاً دادههایی برای تحلیل آماری نیستند، بلکه متونی هستند که باید خوانده شوند، تفسیر شوند و در پرتو زمینه فرهنگی و اجتماعیشان فهمیده شوند. برای نمونه، جوانی که در یک محله فقیرنشین و محروم مرتکب دزدی میشود، لزوماً بهعنوان یک تهدید اجتماعی شناخته نمیشود؛ بلکه ممکن است کنش او پاسخی به بیعدالتی ساختاری، غیبت فرصتهای مشروع و تجربه طرد اجتماعی باشد.
همچنین مفهوم «برساخت اجتماعی جرم» که بعدها توسط نظریهپردازانی همچون هاوارد بکر در قالب نظریه برچسبزنی (Labeling Theory) مطرح شد، ریشه در سنت تفسیری دارد که مکتب شیکاگو آغازگر آن بود. جرم در این دیدگاه نه پدیدهای ذاتی، بلکه نتیجه تعاملات اجتماعی، فرآیندهای برچسبگذاری و پاسخ جامعه به رفتار خاص تلقی میشود. هرمنوتیک به ما کمک میکند تا این فرآیند را نهتنها توصیف، بلکه از درون تجربه کنیم و تبیینی معنایی از آن ارائه دهیم.
نتیجهگیری: جایگاه نوین تفسیر در جرمشناسی شهری
هرمنوتیک جرمشناسی در چارچوب مکتب شیکاگو، پلی است میان تحلیلهای کلاسیک ساختاری و فهمهای تفسیری از رفتار مجرمانه. این رویکرد، جایگاه انسان در مقام فاعل اجتماعی، تجربهگر زمینههای ساختاری و معنابخش به رفتار، را احیا میکند و بهجای تحلیل صرف آماری، بر تجربه زیسته بزهکار، روایت او از عمل مجرمانه و بستر معنایی آن تمرکز مینماید. پژوهشهایی مانند اتو بیور و آگوست بلومر که با رویکرد مردمنگارانه به تحلیل باندهای خیابانی پرداختند، نشان دادند که جرم برای برخی گروهها نه فقط ابزار بقاء، بلکه شیوهای برای تولید معنا، هویت و حتی تعلق اجتماعی است.
افزون بر این، تلفیق هرمنوتیک با نظریههای ساختاری مکتب شیکاگو به ما امکان میدهد تا ضمن درک زمینههای اجتماعی وقوع جرم، به پیچیدگیهای روانی، فرهنگی و معرفتی آن نیز توجه کنیم. در نهایت، باید تأکید کرد که در دنیای امروز که فقر، تبعیض، بیعدالتی و خشونت ساختاری همچنان در حال بازتولیدند، رویکردهای تفسیری مانند هرمنوتیک جرمشناسی میتوانند مسیرهایی تازه برای فهم عمیقتر، سیاستگذاری انسانیتر و پیشگیری اجتماعیتر از جرم فراهم آورند.
"حسن محمدی نویسی"
منابع و مآخذ
1. Shaw, C. R., & McKay, H. D. (1942). Juvenile Delinquency and Urban Areas. University of Chicago Press.
2. Becker, H. S. (1963). Outsiders: Studies in the Sociology of Deviance. Free Press.
3. Giddens, A. (1984). The Constitution of Society: Outline of the Theory of Structuration. University of California Press.
4. Ricoeur, P. (1976). Interpretation Theory: Discourse and the Surplus of Meaning. Texas Christian University Press.
5. Taylor, I., Walton, P., & Young, J. (1973). The New Criminology: For a Social Theory of Deviance. Routledge.
6. Mead, G. H. (1934). Mind, Self, and Society. University of Chicago Press.
7. Matza, D. (1964). Delinquency and Drift. Wiley.